به نام اوی من و تو 

داشتم نگاهت می‌کردم.‌ همونموقع که اومدی توی دفتر و حس کردی اوضاع عادی نیست و  پرسیدی چه خبره و اون همکارت که اتفاقا زیاد بهش نزدیک نمیشی، گفت که فردا تعطیله، بعد هم از سر شوق و ذوق زد زیر خنده. اما تو انگار یکدفعه غمی سنگین روی دلت افتاد. انگار یکدفعه ذهنت بهم ریخت، درسته؟ نگو که نه. دیگه خوب میشناسمت عزیزم.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بیانیه های یک کروکودیل خوشحال محمود نامی تــشــنــگـــــــــان ظــهــــــــور یادی از شهید محمد مجتهدی روزها لباسِ زندگی گروه آموزشی هوش برتر اطلاعات رسانه شرکت حفاری دشت افسون acryomer